غزل خواندن مجنون نزد لیلی

Thread: غزل خواندن مجنون نزد لیلی

Tags: None
  1. farogh said:

    Default غزل خواندن مجنون نزد لیلی

    آیا تو کجا و ما کجائیم تو زان که*ای و ما ترائیم
    مائیم و نوای بی*نوائی بسم*الله اگر حریف مائی
    افلاس خران جان فروشیم خز پاره کن و پلاس پوشیم
    از بندگی زمانه آزاد غم شاد به ما و ما به غم شاد
    تشنه جگر و غریق آبیم شب کور و ندیم آفتابیم
    گمراه و سخن زره نمائی در ده نه و لاف دهخدائی
    ده راند و دهخدای نامیم چون ماه به نیمه تمامیم
    بی*مهره و دیده حقه بازیم بی*پا و رکیب رخش تازیم
    جز در غم تو قدم نداریم غم*دار توئیم و غم نداریم
    در عالم اگرچه سست خیزیم در کوچگه رحیل تیزیم
    گوئی که بمیر در غمم زار هستم ز غم تو اندرین کار
    آخر به زنم به وقت حالی بر طبل رحیل خود دوالی
    گرگ از دمه گر هراس دارد با خود نمد و پلاس دارد
    شب خوش مکنم که نیست دلکش بی*تو شب ما و آنگهی خوش
    ناآمده رفتن این چه سازست ناکشته درودن اینچه رازست
    با جان منت قدم نسازد یعنی که دو جان بهم نسازد
    تا جان نرود ز خانه بیرون نایی تو از این بهانه بیرون
    جانی به هزار بار نامه معزول کنش ز کار نامه
    جانی به از این بیار در ده پائی به از این بکار درنه
    هر جان که نه از لب تو آید آید به لب و مرا نشاید
    وان جان که لب تواش خزانه است گنجینه عمر جاودانه است
    بسیار کسان ترا غلامند اما نه چو من مطیع نامند
    تا هست ز هستی تو یادم آسوده و تن درست و شادم
    وانگه که ز دل نیارمت یاد باشم به دلی که دشمنت باد
    زین پس تو و من و من تو زین پس یک دل به میان ما دو تن بس
    وان دل دل تو چنین صوابست یعنی دل من دلی خرابست
    صبحی تو و با تو زیست نتوان الا به یکی دل و دو صد جان
    در خود کشمت که رشته یکتاست تا این دو عدد شود یکی راست
    چون سکه ما یگانه گردد نقش دوئی از میانه گردد
    بادام که سکه نغز دارد یک تن بود و دو مغز دارد
    من با توام آنچه مانده بر جای کفشی است برون فتاده از پای
    آنچه آن من است با تو نور است دورم من از آنچه از تو دور است
    تن کیست که اندرین مقامش بر سکه تو زنند نامش
    سر نزل غم ترا نشاید زیر علم ترا نشاید
    جانیست جریده در میان چست وان نیز نه با منست با تست
    تو سگدل و پاسبانت سگ روی من خاک ره سگان آن کوی
    سگبانی تو همی گزینم در جنب سگان از آن نشینم
    یعنی ددگان مرا به دنبال هستند سگان تیز چنگال
    تو با زر و با درم همه سال خالت درم و زر است خلخال
    تا خال درم وش تو دیدم خلخال ترا درم خریدم
    ابر از پی نوبهار بگریست مجنون ز پی تو زار بگریست
    چرخ از رخ مه جمال گیرد مجنون به رخ تو فال گیرد
    هندوی سیاه پاسبانت مجنون ببر تو همچنانست
    بلبل ز هوای گل به گرد است مجنون ز فراق تو به درد است
    خلق از پی لعل می*کند کان مجنون ز پی تو می*کند جان
    یارب چه خوش اتفاق باشد گر با منت اشتیاق باشد
    مهتاب شبی چو روز روشن تنها من و تو میان گلشن
    من با تو نشسته گوش در گوش با من تو کشیده نوش در نوش
    در بر کشمت چو رود در چنگ پنهان کنمت چو لعل در سنگ
    گردم ز خمار نرگست مست مستانه کشم به سنبلت دست
    برهم شکنم شکنج گیسوت تاگوش کشم کمان ابروت
    با نار برت نشست گیرم سیب زنخت به دست گیرم
    گه نار ترا چو سیب سایم گه سیب ترا چو نار خایم
    گه زلف برافکنم به دوشت گه حلقه برون کنم ز گوشت
    گاه از قصبت صحیفه شویم گه با رطبت بدیهه گویم
    گه گرد گلت بنفشه کارم گاهی ز بنفشه گل برآرم
    گه در بر خود کنم نشستت که نامه غم دهم به دستت
    یار اکنون شو که عمر یار است کار است به وقت و وقت کار است
    چشمه منما چو آفتابم مفریب ز دور چون سرابم
    از تشنگی جمالت ای جان جوجو شده*ام چو خالت ای جان
    یک جو ندهی دلم در این کار خوناب دلم دهی به خروار
    غم خوردن بی تو می*توانم می خوردن با تو نیز دانم
    در بزم تو می*خجسته فالست یعنی به بهشت می حلالست
    این گفت و گرفت راه صحرا خون در دل و در دماغ صفرا
    وان سرو رونده زان چمنگاه شد روی گرفته سوی خرگاه
     
  2. elinor said:

    Default

    This is a very beautiful piece of ancient literature that I dare not translate just like any other poem, I did look for the translated version and I am very sure that you can find this book of poetry translated into English on amazon.com, you need to purchase the book, otherwise I guess the translation is not availabe. Well, in case, you cannot have access to books online ( that is the same case for us here where we are), then I guess I will try to break the poem into smallers parts and translated for u greadually, and you have to know, this translation is far far being perfect, it would be in the style of free translation, because it is a hard job, well this much I have tried, I hope it makes sense :
    آیا تو کجا و ما کجائیم تو زان که*ای و ما ترائیم
    Where is your place and where am I?
    To whom do you belong now that I am yours?
    مائیم و نوای بی*نوائی بسم*الله اگر حریف مائی
    Let's start with praising the holy name of G-d if you are my partner
    I am just a sound that resonates to the tunes of misery
    افلاس خران جان فروشیم خز پاره کن و پلاس پوشیم
    I am of the people who buy the state of being penniless and we trade our lives instead
    We destroy the [expensive] fur clothes and wear worn out ones,
    بندگی زمانه آزاد غم شاد به ما و ما به غم شاد از
    We are free from the enslaving time, sadness is content with us and we are content with sadness,
    تشنه جگر و غریق آبیم شب کور و ندیم آفتابیم
    Our livers dried of thirst, we resemble reremouse but we are the associates of sunshine

    گمراه و سخن زره نمائی در ده نه و لاف دهخدائی
    We are wonderers and we speak of guiding others, we are not in town and we bluff of being the reeve
    ده راند و دهخدای نامیم چون ماه به نیمه تمامیم
    We are kicked out of the town and we are the sheriffs when it comes to name and fame, we resemble the moon which is perfect when it is just half the way in the month,
    بی*مهره و دیده حقه بازیم بی*پا و رکیب رخش تازیم
    We are magicians without tools, we are good riders without the mare and without the legs to get over the mare,
    جز در غم تو قدم نداریم غم*دار توئیم و غم نداریم
    What we possess is the sorrow we have because of you, we refuse to step but in the way that ends in sadness for you,
    در عالم اگرچه سست خیزیم در کوچگه رحیل تیزیم
    Even if we seem slow in the world affairs, when it comes to moving away in the path of loneliness ( like a gypsy) we are fast and sharp,
    گوئی که بمیر در غمم زار هستم ز غم تو اندرین کار
    You ask me to die in my sadness, let me tell you that, I am right in that business as I deal with my sadness,
    آخر به زنم به وقت حالی بر طبل رحیل خود دوالی
    Finally I would just drum the tune of departure and leave,
    گرگ از دمه گر هراس دارد با خود نمد و پلاس دارد
    If the wolf is scared of the a stick, it means the wolf is caring for material things that it bears,

    شب خوش مکنم که نیست دلکش بی*تو شب ما و آنگهی خوش
    I intend not to spend a good night, cause without you it is not just possible to have a good night
    ناآمده رفتن این چه سازست ناکشته درودن اینچه رازست
    How is that one would just walk back without coming forward at all?
    How would one harvest when he had not planted anything at all?

    با جان منت قدم نسازد یعنی که دو جان بهم نسازد
    The way you walk away it means that your steps do not get along with my life that is all yours, this means that two lives are not containing one another
    تا جان نرود ز خانه بیرون نایی تو از این بهانه بیرون
    The whole story goes in a way that you would not make it out of home as long as my soul still resides in the house of my body, so my being alive is enough excuse for you not to move out and toward me……