1
خدا ترا به غم ای شوخ مبتلا نکند
اسیر پنجهٔ اندوه و غم چو ما نکند
بیا طبیب دل دردمند عاشق باش
که دست غیر به درد دلم دوا نکند
تو کرده یی به غم عشق مبتلا دل ما
برو نصیب دلت درد و غم خدا نکند
به حق خون دل کشتگان راه وفا
خدای عشق ترا کشتهٔ وفا نکند
2
دیشب که تو از مهر ببام آمده بودی
دیدم که به از ماه تمام آمده بودی
تا شمع شب افروز رخت خلق ببیند
با جلوهٔ صبح از سر شام آمده بودی
گویا ز فلک ماه به زمین آمده امشب
چون دیده گشودم تو ببام آمده بودی
مردم نگران من و من خود به تو حیران
تو بهر تماشای کدام آمده بودی
i ll be really thankful if someone helps me in this matter.
Thanks in advance.